به نام خدا
سلام به خدای عزیزم و به دوستان خوبم
عزیزان زیادی دارم.کسانی که حتی ممکنه یک با در طول عمرم اونها رو دیده باشم. ولی چهرشون و حرفاشون تا ابد یادمه.یکی از اونها یک خانم مسنی بود که چند هفته پیش دیدمش. به قدری جذاب صحبت می کرد که اصلا دوست نداشتم ازش جدا بشم.از انرژی هسته ای گرفته تااااااا دکتر تغذیه.در همون چند دقیقه ای که توی اتوبوس کنارش نشسته بودم،چیزای زیادی ازش یاد گرفتم.مهم ترین چیزایی که ازش یاد گرفتم این که اگه هر کسی در هر سنی که هست مطابق با سنش رفتار کنه چقدر قابل تحمله و این که در هر سنی که هستم توانایی هامو بالا ببرم تا بتونم نیاز افراد مختلفی که باهاشون سروکار دارم و در سن های مختلفی هستند رو درک کنم و این که چقدر باید در جوانی تلاش کنم، در این سنینی که حساسیت اون رو با تمام وجودم درک می کنم،به گونه ای که وقتی پیر شدم حرفی برای گفتن داشته باشم ولی نه حرف از پشیمانی و غم از دست دادن فرصت های تکرار نشدنی.برای این خانم مسن دعا می کنم هر کجا که هست،سر بلند و پیروز باشه.
و اما یکی از عزیزانم که نه یک بار،بلکه بارها او را دیدم و باز هم او را خواهم دید، ولی قدر بودن با او را ندانستم.قدر لحظاتی که با او بودم را درک نکردم.آری رفت.او که دوران کودکیم را،ساعات نوجوانیم را با او گذراندم،رفت. از من دور نشده است ولی رفت. باز هم او را خواهم دید ولی رفت.دیگر هرگز نمی توانم آن چنان که با او بودم ،با او باشم. هرگز نخواهم توانست آن لحظات را تکرار کنم. آه ... عزیزم... همان گونه که تو در کنار عزیزت دوران جدیدی را آغاز کرده ای ، من هم باید با نبودن تو دوران جدیدی را آغاز کنم.از خداوند منان می خواهم تا در این دوران جدیدی که برای من وتو ایجاد شده و روابط نویی برایمان در پی خواهد داشت ،بتوانیم از ثانیه ثانیه لحظاتش بهره بریم برای انجام وظایفمان در این دوران. ای خدای خوبم ! کمک کن تا در این دوران جدید، بتوانیم بی هیچ چشم داشتی به هم محبت کنیم و نه مانند گذشته فرصت ها را از دست دهیم.