به نام خدا
نازنینم...ای که سرتاپامحبت خالص بودی ...ای که مراهمچون گلبرگی محفافظت کردی ...آه ! ای خدای احساس...ای کوه صبر واستقامت ...ای مهربانم...محبتهای بی دریغ و پدرانه ات را پاسخ گفتم...اما چگونه؟ همچون خنجری از پشت...دراین حادثه توباصداقتت به آسمانها صعودکردی و من به قعر دره پستی و حیوانیت نزول کردم...نازنین قلبم ...تالحظه مرگ، آن دم که تمام زندگی درچند ثانیه از مقابل چشمام خواهد گذشت، پستی خود را فراموش نخواهم کرد......
از دل ودلدادگی برتار مویی خسته ام چشم دل رانیز بردیداررویی بسته ام