به نام خدا
ثانیه ها به دقیقه...دقیقه ها به ساعت...ساعتها به روز...روزها به ماه...وماهها به سال تبدیل میشوند و چه شباهت آشکاری است میان من و زمان چراکه هردودرحرکتیم وصد افسوس که در دل این شباهت، تفاوت غم انگیزی نهفته است و آن حرکت روبه عقب من است . واینک ساعت وجودم درخواب است، دررکوداست.
ای ساعت وجودم ، وقت آن است که به راه افتی وای زمان کمی درنگ تابه تو برسم ودرحرکتی هماهنگ و هم جهت باتو، جاده ها را درنوردم.
به نام خدا
نازنینم...ای که سرتاپامحبت خالص بودی ...ای که مراهمچون گلبرگی محفافظت کردی ...آه ! ای خدای احساس...ای کوه صبر واستقامت ...ای مهربانم...محبتهای بی دریغ و پدرانه ات را پاسخ گفتم...اما چگونه؟ همچون خنجری از پشت...دراین حادثه توباصداقتت به آسمانها صعودکردی و من به قعر دره پستی و حیوانیت نزول کردم...نازنین قلبم ...تالحظه مرگ، آن دم که تمام زندگی درچند ثانیه از مقابل چشمام خواهد گذشت، پستی خود را فراموش نخواهم کرد......
از دل ودلدادگی برتار مویی خسته ام چشم دل رانیز بردیداررویی بسته ام
به نام خدا
گاه خواب ورویا بسی زیباترودلنشینتر از واقعیت رخ می نماید، آن هنگام است که می پسندی تمام عمرت رادر خواب باشی باآن که یقین داری رویایی بیش نیست و چه غم انگیز است لحظه بیداری !!!
لحظه ای تلخ وناگوار چراکه تمام آنچه پشت سرگذاشته ای را برباد رفته خواهی دید.اما کمی تامل کن، کمی درنگ کن و بدان
زیباترین خوابها هم بالحظه بیداری برابری نمی کند.